این روزها شیفت دخترها که می شود کتابخانه هم شلوغ و پرهیاهوست. اکثرشان بچه های کنکوری هستند. و سر ظهر که می شود جمع می شود در حیاط که چه عرض کنم فضای باریک پشت ساختمان و حین غذا خوردن ساختمان را می گذارند روی سرشان.

اکثرشان بی خیالن و بینشان تنها زنی را میبینم که با وجود دختربچه ی مدرسه ایش سودای دکتر شدن در سر دارد. امروز سردرد امانش را بریده بود و مسکن هم کاری برایش نمیکرد. بقیه همه آدم هایی هستند که زمان و مکان سرشان نمی شود. گاهی تحملشان سخت می شود.

خب

هوس کرده ام یک هنسفری بگیرم اما پولش را ندارم. اداره هم که هدیه ی نیمه شعبان و مبعث را دلش نخواست بدهد. خب هدیه است. زوری که نیست. البته الان دیگر زمان فیلم دیدن نیست ولی گاهی به جای حرف زدن با همکارها و اعضای ول معطلمان میشود گاهی از زمانهای پرت کاری استفاده کرد و از مباحثی که خیلی ضعیفم مثل زبان فارسی فیلم آنوزشی دید!

مجلس تصویب کرده بود با توجه به تورم وحشتناک موجود ابتدای سال و قبل از احکام جدید به هر کارمندی که حقوق اش از مبلغ مشخصی پایین تر باشد 400 هزار تومان اضافه کنند. تقریبا اکثر اداره ها این کار را با کمی تاخیر در پرداخت حقوق فروردین عملی کردند به جز سازمان ما که به همان میزان که سرمایه گذاری فرهنگی در کشورمان بی ارزش است وضعیت مالی ما هم خراب است.

اما من تنها هستم و بچه ای ندارم که زبان نفهمد یا خودم آنقدر حالی ام می شود که به هوای جیبم هوا در سر بپرورانم و مادر هم در تهیه ی اقلام ضروری خوراکی کوتاهی نمیکند و هوای مجردنشینان به اصطلاح مستقل اش را دارد. 

الان احتمالا با این فشارهای مالی که این روزها بر مردم می رود باید خدا را شکر کنم که از وضع ام راضی ام.

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هوای پاییز مثلا شعر مشاوره پوست و مو گیم پلید Ashley ثبت شرکت راه زندگی هنرستان کاردانش ایران شهرستان سراوان