ساعت نه و نیم شب است. در حیاط پشتی نشسته ام. نسیم خنک و فرح بخشی می وزد. لامپ بزرگ و کم مصرف سیاری به پنجره بسته ام و پشه ها دورش جشن گرفته اند. جامعه شناسی مقابلم منتظر است. و ساعت کوچک رومیزی و عقربه ی عجولش قلبم را به تپش وامی دارد.
اگر فقط یک بار دیگر تمام درسهایم را مرور کنم و دو هفته تست بزنم همه چیز برای رسیدن به هدف آماده می شود. الان هر درسی را که میخوانم تثبیت می شود و دیگر گیر و مشکلات عذاب آور ندارم. از آنها که پاسخشان کلی جستجو و انرژی از من میگرفت. الان فقط کافیست یک بار بخوانم و تست بزنم.
تا چشم باز کنم پنجشنبه ی آزمون را شب کرده ام.
و دلم گواهی میدهد آن شب شب آرام و پرامیدی خواهد بود.
درباره این سایت