زمان خیلی زود میگذرد و من در عین بی تابی زیر پوستم حال خوشی دارم. محدود شدن در قالبی به نام کنکور برایم واقعا سخت است. گاهی حرارت خون را از زیر پوستم حس میکنم. گاهی تمام عصب هایم می سوزد و گاهی حتی نشستن برایم سخت می شود. همه ی این رنج ها جایی از روح من اثرش باقی خواهد ماند اگرچه چند ماه دیگر این حال و روز را فراموش میکنم. 

 

ساعت نه و نیم شب است. در حیاط پشتی نشسته ام. نسیم خنک و فرح بخشی می وزد. لامپ بزرگ و کم مصرف سیاری به پنجره بسته ام و پشه ها دورش جشن گرفته اند. جامعه شناسی مقابلم منتظر است. و ساعت کوچک رومیزی و عقربه ی عجولش قلبم را به تپش وامی دارد.

اگر فقط یک بار دیگر تمام درسهایم را مرور کنم و دو هفته تست بزنم همه چیز برای رسیدن به هدف آماده می شود. الان هر درسی را که میخوانم تثبیت می شود و دیگر گیر و مشکلات عذاب آور ندارم. از آنها که پاسخشان کلی جستجو و انرژی از من میگرفت. الان فقط کافیست یک بار بخوانم و تست بزنم.

تا چشم باز کنم پنجشنبه ی آزمون را شب کرده ام. 

و دلم گواهی میدهد آن شب شب آرام و پرامیدی خواهد بود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

leonard822psh1t Page پلاگین ها , قالب های ناپ کامرس Beth Sedrick Janey محصولات حرفه ای بیوتی رویال محمدحسین قربانی ايران مهد تمدن کهن Cameron